رونیای قشنگمرونیای قشنگم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
مامان شهرهمامان شهره، تا این لحظه: 34 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
بابا رحمان بابا رحمان ، تا این لحظه: 39 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ehsas shirin

خدا حافظي با شيشه پستونک

  نميدانم چشمانت با من چه ميکند !!! فقط وقتي که نگاهم ميکني چنان دلم از شيطنت هاي  نگاهت مي لرزد که حس ميکنم چقدر زيباست  فدا شدن ... براي چشمهاي که تمام دنياي من است .      رونياي نازم : جونم برات بگه تو ماه مبارک رمضان شبهاي احيا که اخر هفته هم بود تاريخ 94/04/16 با بابايي تصميم گرفتيم تعطيلات رو بريم آلاشت سه شنبه که از اداره تعطيل شديم امدم دنبالت که خواب بودي با مادرجون خداحافظي کرديم رفتيم خونه وسيله هاي که احتياج داشتم رو شب قبل جمع کردم ساعت 6 غروب با عمو رحيم چهار تايي حرکت کرديم موقع اذان رسيديم الاشت . تو هم تو راه خوابيدي وقتي رسيدي...
4 مرداد 1394

پيشرفت هاي رونيا (2)

  نمي دانم چه سري دارد !!! اسم کوچکم هزار بار هم گفته شود .... !!! اما به پاي يک بار گفتن تو نمي رسد ...     سلام ناز ماماني ..هر روزي که مي گذره شيرين  ميشي ، مخصوصا تو حرف زدن ،همه کلمات رو نصفه و نيمه تکرار ميکني ، کلمات دو جمله اي رو هم جديدا زياد تکرار ميکني . منم کلماتي رو که ياد گرفتي برات ياداشت ميکنم بزرگ شدي بخوني و از خاطرات کودکيت لذت ببري  ماماني آب بده  دوستت دارم = دوس دارم  عاشقتم = عاشم  شهره = شوره  کچل = کچ ل  گوجه = گوج  نون = نون  بنفشه = بشه  ماماني = ماني  غلط کردم = غط کردم تول...
4 مرداد 1394

تولد 2 سالگي

  امروز تولد توست و بهترین زمانی که خدا می خواست مرا با هدیه ای شاد کند آری درست است این هدیه قبل قبل از وجود خودم از آسمان آمده ولی مهم این است که از آن دل من بوده   عزيزم تولدت مبارک    ...
30 خرداد 1394

پيشرفت هاي رونيا

  تبسم شيرنت  گوشه اي از نگاه خداست ، تنها به نگاه او مي سپارمت !!!       دختر يکي يک دونه ماماني روز به روز داره شيرين تر ميشه گوشي منو بر ميداري آهنگ ميزني ميزاري رو زمين شروع ميکني به رقصيدن ، وقتي هم صبح ميبرمت پيش مادر جون بعضي وقتها تو ماشين بيدار ميشي ميگي آهنگ بزن وقتي که من دست ميزنم ميرقصي ولي به بابايي هم ميگي  در حال رانندگي مجبورش ميکني که دست بزنه ، اون لحظه بابايي دست ميزنه تو با چه ناز و کرشمه اي ميرقصي حتي حالات چشمات ديدن داره .اميدوارم سايه باباجونت هزاران سال بالاي سرت باشه خيلي بهش وابسته اي همش دوست داريي تو رو ببره بيرون يا باهات بازي کنه ، هر ر...
18 خرداد 1394

کوتاه کردن موهاي دترم

  تو تکرار نمي شوي . اين منم که دلبسته تر مي شوم ......   ناز ماماني هر چي از خاطرات حمام رفتنت بگم کم گفتم خيلي حمام رو دوست داريي عشق آب بازي هستي هميشه وسايل اسباب بازيت رو مياري ميگي ماني اب بده منم تو قابلمه هات اب ميريزم تو هم سخت مشغول ميشي ، دستهات ، پاهات ، صورتت رو هم ميشوري . خيلي وقت بود موهات خيلي بلند شده بود چند بار به بابايي گفتم موهاتو کوتاه کنه ولي قبول نميکرد .ولي يه روز که بابايي رفت حمام طبق معمول گريه کردي همراش رفتي بابايي هم يهو تصميم گرفت موها رو کوتاه کنه .الهي فدات بشم تو حمام وقتي مشغول آب بازي هستي تنها وقتيه که اصلا شيطوني نميکني و آروم يکجا ميشيني . ...
18 خرداد 1394

رونيا ( خريد خونه )

سلام ماماني . بعد از اداره که تعطيل شدم با بابايي رفتيم خريد از اونجايي که شما وروجک خيلي شيطون شدي مجبوريم منو بابايي يکي مون تو ماشين باشيم ويکي هم خريد کنه ولي هوا اينقدر گرم بود بابايي وقتي رفت تو فروشگاه منم گفتم که ببرمت تو چون تو ماشين اذيت ميشي به محض وارد شدن تو فروشگاه همه چي رو دست ميزدي ميگفتي ( ماماني اين چيه ) منم از يکي از خانم هاي فروشگاه اجازه گرفتم گذاشتمت تو سبد واقعا اون روز بهت خيلي خوش گذشت کل فروشگاه رو چندين بار دور زديم و هر وسيله اي هم تو سبد ميزاشتم شما خانم مينداختي پايين واقعا بعضي وقتا اينقدر شيطون ميشي خيلي عصباني ميشم به محض اينکه اين قيافه ام رو ميبيني بوسم ميکني عاشق اين حرکاتت هستم ..خيلي خيلي شيطو...
17 خرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ehsas shirin می باشد