دريا (2)
دختر گلم اين عکس ها تاريخ 94/05/07 روز پنج شنبه که بابايي تصميم گرفت بريم دريا ، به اتفاق بابايي ، مادر جون ، دايي ايمان ساعت پنج غروب حرکت کرديم تو راه خوابيدي وقتي رسيدي بيدارت کردم تا دريا رو ديدي با اون لحن شيرين زيونت گفتي ( ماني ديا ، ديا ) . نشستي تو شن شروع کردي تمام شن ها رو ريختي رو سرت ، منو دايي جون با بابايي با چه زحمتي تونستيم استخر رو باد کنيم چون خيلي بزرگ بود باد کردنش خيلي سخته ، منم سريع لباستو در اوردم رفتيم به سمت آب يکم با هم آب بازي کرديم بابايي هم استخر رو آورد وقتي توش سوار شدي از هيجان جيغ ميزدي همراه با دست زدن واقعا حرکاتت ديدني بود خيلي ازت عکس و ...
نویسنده :
مامان رونیا
12:16