خداحافظ شیر مادر

دختر نازم از شیر گرفتنت دلیلی بر بی محبتی من نیست یا کم محبتی مامانی نیست بلکه مرحله ای از زندگیه که باید دیر یا زود اجرا بشه ولی متاسفانه برخلاف تصوراتم فکر میکردم که علاقه شدیدی و وابستگیت به شیرم خیلی زیاده ، یعنی وقتی که اداره میرفتم انواع شیر خشک ها رو امتحان کردم ولی تو خوشت نمی اومد و تف میکردی فقط مادرجون بهت آب جوش یا فرنی، یا اش سوپ میداد. وقتی که از اداره میامدم اینقدر ذوق میکردی سریع میومدی تو بغلم تا فردا صبح که برم اداره تنها غذای مورد علاقه ات شیر بود ولی وقتی که سیزده ماهیگت تموم شد و دوتا از دندون های پایین و بالات در امده بود نمیدونم شاید برای درد دندونی که داشتی به شدت گاز میگرفتی که اشک مامانی رو در میاوردی خیلی بی طاقت و هم اینکه با وجود دردی که داشتم بهت شیر میدادم ولی از بس گازهایی که میگرفتی خون میامد دکتر دیگه بهم اجازه شیر دادن نداد . آخرین بار شیر خوردنت هم زمانی بود  که هاشم پسر عموی بابایی فوت کرد برای مراسم تشیع جنازه رفتیم زادگاه بابایی الاشت اونجا بود که گاز گرفتی خون اومد دیگه به علت عفونت نمیتونستم سلامتی تو به خطر بندازم خیلی گریه میکردی     مدام بغلم بودی همش میگفتی جی جی .شیر شیر واقعا دلم می سوخت نمیدونستم چیکار کنم تا اینکه بابایی دید که خیلی بی قراری رفت برات شیر پاکتی گرفت ریختمش تو شیر پستونک اولش خیلی مقاومت میکردی و تف میکردی. الهی بمیرم ناز مامانی از بس گرسنه ات بود مجبور بودی بخوری اصلا انتظارشو نداشتم فکر میکردم مثل همه بچه ها یه مدت گاز میگیری بعدش خوب میشه ولی متاسفانه نتونستم تا دوسالگیت بهت شیر بدم .ناز مامانی امیدوارم منو ببخشی.